موسیقیدان نباید درگیر اقتصاد باشد
این روزها بحث درباره اقتصاد هنر در ایران و زبان مشترک اقتصاددانها، اسپانسرها و هنرمندان حسابی داغ است. گروهی اعتقاد دارند هنر از منظر اقتصادی در مناطق و شهرهای مختلف ایران ظرفیتهای بسیار زیادی دارد که به دلایل مختلف ازجمله ترس اهالی هنر از فروکاستن شأن و مرتبت هنر یا آشنا نبودن با این ظرفیت بیبدیل، مغفول باقی مانده است. در این زمینه با رضا علیآبادی پژوهشگر، آهنگساز و نوازنده تنبور گفتوگویی کوتاه کردهایم که در ادامه میخوانید.
یکی از موضوعاتی که در زمینه هنر ایرانی کمتر به آن پرداخته شده اقتصاد هنر است. نظر شما دراینباره چیست و ضعف اقتصاد هنر را ناشی از چه عواملی میدانید؟
اقتصاد هنر میتواند بهعنوان یک رشته دانشگاهی وجود داشته باشد. در دنیا سالها است دروس میانرشتهای ابداع شدهاند و این ضرورت تدریس این رشتهها بهدرستی احساس شده است. باید در نظر داشته باشیم که اقتصاد و هنر دو مقوله مجزا از هم هستند. اگر رشته دانشگاهی و تخصصی در این زمینه وجود نداشته باشد باید در حوزه اقتصاد، افرادی را داشته باشیم که هنر را بشناسند و در حوزه هنر نیز باید افرادی باشند که اقتصاد را بشناسد که این اشتباه بزرگی است و امروزه شاهد آن در عرصه فرهنگ و هنر کشور هستیم. هنرمند تلاش میکند کار هنر بازاری تحویل دهد و فعالان اقتصادی تلاش میکنند ارزشگذاری هنری کنند! هنرمند نباید درگیر اقتصاد باشد و این کار باید برونسپاری شود. ما در حوزه موسیقی افرادی را میخواهیم که اقتصاد را بشناسند تا موسیقیدان درگیر این مسائل نشود. موسیقیدان باید تمام روز درگیر موسیقی باشد و نباید خودش را در حوزهای وارد کند که آموزش ندیده و توان انجام آن را ندارد. ما اقتصاددانهایی میخواهیم هنر را بشناسند و بر بسترهای اجتماع و فرهنگ مسلط باشند و همچنین ارتباط مناسبی با بنگاههای اقتصادی داشته باشند. اقتصاد هنر تسلط، شناخت و آگاهی میخواهد. اگر اقتصاددانی بتواند ترکیب این سه عنصر را داشته باشد، زبان مشترک هنر و اقتصاد خلق میشود. متأسفانه به دلیل این که بسیاری از اقتصاددانهای ایرانی به دلیل شناخت مناسبی از ظرفیتهای هنر ندارند روی این بخش متمرکز نشدهاند.
به نظر شما مشکل اصلی اقتصاد هنر در کشور ما چیست؟
عدم شناخت اقتصاددانها از هنر و هنرمندها از اقتصاد، حلقه مفقوده این حوزه است. علاوه بر این بسترهای اجتماعی در کشور ما بهدرستی شناسایی نمیشوند. این در حالی است که اگر این مشکل برطرف شود، فعالان اقتصادی میتوانند با استفاده از مشاورانی که اقتصاد هنر را میشناسند وارد این عرصه شوند و از ظرفیتهای هنر و بسترهای اجتماعی استفاده کنند. علاوه بر اینها باید در نظر داشته باشیم که سطح خوراک جامعه را غالباً هنرمندان تأمین میکنند. اگر موسیقی مناسبی عرضه شود طبیعتاً سطح فرهنگی جامعه ارتقا خواهد یافت. ازجمله موضوعاتی که در کشور ما دائم بر آن تأکید میشود بحث عدم شفافیت اقتصادی و روابط پشت پرده است. هنر نیز دچار این آفت شده و باید در این زمینه با ابداع رشتههای تحصیلی میان دانشی ازجمله اقتصاد هنر این موارد را برطرف کرد. متأسفانه هنرمندانی داریم که گلیم خودشان را با روابط پنهانی، مافیایی و بعضاً غیراخلاقی از آب بیرون میآورند و به دلیل نبود یا کمبود متخصصان این عرصه فرهنگ، هنر و اقتصاد کشور آسیب میبیند. از طرف دیگر هنرمندان فرهیخته و استادان بسیاری در عرصه موسیقی هستند که به دلیل غفلت از آنها، سطح فرهنگی جامعه تنزل یافته و این دسته از هنرمندان نمیتوانند از ظرفیتهای اقتصادی بهرهمند شوند. پولسازی در عرصه هنر بسیار ظرفیت بالایی دارد و اگر از این ظرفیت بهدرستی استفاده شود علاوه بر رشد اقتصادی مناسب در عرصه هنر شاهد رشد فرهنگی جامعه نیز خواهیم بود.
انجمنهای تخصصی در حوزههای هنر، چه وظیفهای دارند؟
انجمنهای تخصصی باید تلاش کنند تا بودجه موجود را به بهترین شکل مدیریت کنند. متأسفانه در این سالها شاهد کمکاری زیادی در این عرصه بودیم. به عقیده من پیش از این که شفافیت اقتصادی در تمام نهادهای هنری نهادینه شود، ورود انجمنهای تخصصی به این حوزه اشتباه است. در گام نخست نمیتوان این محدودیت را برای اسپانسرها ایجاد کرد که فعالیتهای مستقیم خودشان با هنرمندان و موسیقیدانها را از طریق انجمن پیش بگیرند. این محدودیت بدون شک علاوه بر بروکراسی و پیچیده کردن موضوع زمینه مناسبی برای فساد مالی است. علاوه بر این زد و بندهایی اتفاق میافتد که بازنده آن هنرمند واقعی است. بر این مبنا انجمنها در زمینه اقتصاد هنر در گام نخست باید تلاش کنند تا بودجههای دولتی را بهدرستی و با شفافیت کافی هزینه کنند. در گامهای بعدی مسیر سرمایه و مسیر هنرمند وظایف دیگر انجمنها را خلق خواهد کرد.
مکانیسمی برای حمایت مالی از هنرمندان پیشنهاد میدهید؟
بسیاری از پیشکسوتان عرصه موسیقی اکنون توان اداره کلاس و دورههای آموزشی ندارند و این موضوع در موسیقی نواحی بهمراتب بیشتر دیده میشود. استادان بسیار زیادی در سالهای پایانی عمر با فقر دست و پنجه نرم کردند و بعد از این که دار فانی را وداع گفتند تازه جامعه هنردوست متوجه شد که چه کسی از دست رفته است. موسیقیدانهای پیشکسوت کلاسیک و مقامی باید در اولویت باشند و بانک اطلاعاتی این فرهیختگان ایجاد شود. موضوع دیگری که در این عرصه اهمیت دارد بحث رسانهها هستند. متأسفانه صدا و سیما در این زمینه هیچ اقدام مؤثری نداشته و اتفاقاً همین موضوع سبب کاهش استقبال عمومی از بزرگترین سازمان رسانهای کشور شده است. هنوز این مشکل وجود دارد که ساز نمایش داده شود یا خیر؟ مگر فرهنگ در کشور ما میتواند مجزا از موسیقی باشد؟ درباره دیگر رسانههای کشور متأسفانه نگاه تخصصی بهندرت دیده میشود و به دلیل ضعفهایی که در زمینه اقتصاد رسانه وجود دارد بسیاری از هنرمندان با تأمین برخی از هزینههای یک رسانه تبدیل به استادمی شوند. در این زمینه رسانهها باید تمرکز بیشتری داشته باشند و اهل قلم که میراث دار فرهنگ این کشور هستند نباید اجازه دهند آسیبی به پیکر موسیقی وارد شود.